سیزده به در و بی مادر شدن عباس بن علی
♥♡
ای که دنبال گره انداختن بر چمنی
گره ها باز کند یک نظر ام البنین(س)
روز سیزده به در امسال حواست باشد
عرش در سوگ نشسته با امیر المومنین(ع)
♥♡
ای که دنبال گره انداختن بر چمنی
گره ها باز کند یک نظر ام البنین(س)
روز سیزده به در امسال حواست باشد
عرش در سوگ نشسته با امیر المومنین(ع)
تخم مرغ ..!
یک رنگ است ..!
اما ..!
وقتی شکستیش ..!
دو رنگ می شود ..!
پس انتظار نداشته باش ..!
آدمی را ..!
که شکستی ..!
با تو یک رنگ باشد.
ﺍﻧﮕﺸﺘﻬﺎﯼ ﺩﺳﺘﻤﺎﻥ
ﯾﮑﯽ ﮐﻮﭼﮏ ، ﯾﮑﯽ ﺑﺰﺭﮒ
ﯾﮑﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﯾﮑﯽ ﮐﻮﺗﺎﻩ
ﯾﮑﯽ ﻗﻮﯼ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺿﻌﯿﻒ
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻣﺴﺨﺮﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ …
ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺭﺍ ﻟﻪ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﻭ ﻫﯿﭽﮑﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻌﻈﯿﻢ ﻧﻤﯿﮑﻨﺪ
ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ
ﮔﺎﻩ ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﻻﺗﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ , ﻟﻬﺶ
ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺎﯾﯿﻨﺘﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﯿﭙﺮﺳﺘﯿﻢ
ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻨﮑﻪ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ ،
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺎﺳﺖ ,
ﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﺎ ، ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﮕﺸﺖ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ
ﺁﻓﺮﯾﺪ
ﺑﺎﻫﻢ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﻭ ﮐﻨﺎﺭ ﻫﻢ ،
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻟﺬﺕ ﯾﮏ ﺩﺳﺖ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻣﯿﻔﻬﻤﯿﻢ
دوری از خشم:
انسان هیچ جرعهای ننوشد که نزد خدا از جرعه خشمی که برای رضای خدا فرو خورد، بهتر باشد.
*خشم از شیطان و شیطان از آتش آفریده شده است و آتش با آب خاموش میشود، پس هرگاه یکی از شما به خشم آمد، وضو بگیرد.
پیامبر اکرم(ص)…!!!
امیرالمؤمنین علی (ع) :
مراقب افکارت باش که گفتارت میشود، مراقب گفتارت باش که رفتارت میشود، مراقب رفتارت باش که عادتت میشود، مراقب عادتت باش که شخصیتت میشود، مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت میشود، دلی رانشکن شاید خانه خدا باشد، کسی راتحقیر مکن شاید محبوب خدا باشد، از کمکی دریغ مکن شاید کلید بهشت باشد، هنگام نماز اول وقت حاضر شو شاید آخرین دیدارت در زمین با خدا باشد…!!!
امام سجاد (ع) می فرمایند: تمام جهان به من پشت کنند قرآن با من باشد کافی است…!!!
رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید: بر شما باد به اقامه نماز شب، که آن سنّت پیامبر شماست و شیوه صالحان پیش از شما و دور کننده درد و بیماری از جسم هایتان…!!!
کی گفته حوزه بری ،فقط آخوند میشی؟؟؟!!
وقت ثبت نام حوزه که می شود،می توانی عشق را با همه ی
وجود احساس کنی، چرا که آنهایی که می آیند عاشقند.
حمایت و پشتیبانی بعضی از والدین را که با شوق، فرزندانشان
را برای آمدن به حوزه تشویق می کنند قابل توصیف نیست .
بر عکس ،کسانی هم هستند که خیلی موافق آمدن فرزندانشان
به حوزه ها نیستند،چرا که برای آینده اشان کلی برنامه ریزی
کرده اند.
دریکی از مدارس که برای تبلیغ رفته بودم دختری می گفت:
پدرم گفته می خوای به حوزه بری برو، اما دیگر خو نه ی من نیا.
گفتم:مگر می شود حوزه کسی را بی خانمان کند؟ با خنده
گفت:پدرم با آخوندا مخالف نیست اما دوست ندارد حوزه بیام.
و این یکی از اون مشکلاتی ست که بعضی فکر می کنند
حوزه بری فقط آخوند میشی،راستی دوستای گلم اینا مشکلات جامعه
ی من و شماست و ما ها ،ما طلبه ها باید در پی راه
حل باشیم حواسمون هست؟
روزهای اول جنگ،شهر اشغال شده ي هویزه…
دختر جوانی را به همراه مادرش به مقر بعثی ها می آورند…
یکی از مسئولین بعثی (ستوان عطوان) دستور می دهد دختر را به داخل سنگرش بیاورند
مادر را بیرون سنگر نگه می دارند…
لحظه ای شیون مادر قطع نمی شود…
دقایقی بعد بانوی جوان با حالتی مضطرب،دستان خونی و چادر و لباس پاره شده سراسیمه از داخل سنگر به بیرون فرار می کند…
تعدادی از سربازان به داخل سنگر می روند و با جسد ستوان عطوان مواجه می شوند.
دختر جوان هویزه ای حاضر نشده عفتش را به بهای آزادی بفروشد و با سرنیزه،ستوان را به هلاکت رسانده و حتی اجازه نداده چادر از سرش برداشته شود…
خبر به گوش سرهنگ هاشم فرمانده مقر می رسد
با دستور سرهنگ یک گالن بنزین روی دختر جوان خالی می کنند…
در چشم بهم زدنی آتش تمام چادر بانو را فرا می گیرد و همانند شعله ای به این سو و آن سو می دود.
و لحظاتی بعد جز دودی که از خاکستر بلند می شود چیزی باقی نمی ماند…
فریادهای دلخراش مادر برای بعثی ها قابل تحمل نیست
مادر را نیز به همان سبک به وصال جگرگوشه اش می رسانند…
خواهرم قدر بدان
چادرت ارثیه زهرا بود؛
یادگاری که سر زینب بود؛
و
پدر و هر دوبرادر؛
همه حساس به آن چادر خاکی بودند…
.
تا علی ضربت خورد
گفت زینب گل بابا
علی و آل علی
به فدای تو و این چادر تو
نگذاری که بیفتد به زمین
.
تا حسن شد جگرش پاره به جامی از زهر
گفت خواهر
به همان لحظه مادر
که زمین خورد قسم
چادر از دست نده
.
و گمانم که حسین
وسط معرکه کرب وبلا
یک نگاهش به سوی لشکر دشمن
و نگاهی دگرش سمت همین چادر زینب بوده
هر نگاهی که به خواهر می کرد
چادرش را می دید
فکر و ذکرش و خیالش
همه می شد راحت
.
به گمانم وسط آن گودال
نگران حرم و چادر زینب بوده
همه خون ها به فدای تو و آن چادر تو
زینبم تو حواست باشد.
.
اینک اما امروز
خواهرم
از همان روز نخست
سنبل غیرت ما چادر مشکین تو بود
این همه خون جگر ها
این همه نیزه و سرها
همه رفتند که تو
بشوی چادری و زهرایی وارث چادر زینب نکند خون به دل مهدی زهرا بکنی؟؟؟