الغوث الغوث خلصنا من النار یا رب*
عبدم ولـی عبـد گنهکار
هم روسیاهم هم گرفتار
معبود من ای حیّ دادار
من بنـدۀ عاصی، تو غفار الغوث خلّصنا من النّار
دستـم بگیــر از پا نشستم
یک عمر عهدم را شکستم
عفو تو باشد بـود و هستم
یارب تو آبرویم را نگهدار الغوث خلّصنا من النّار
من خستــه از بـار گنـاهم
مویــم سفیـد و روسیـاهم
این عفو تو این اشک و آهم
بـاز آمـدم با جرم بسیار الغوث خلّصنا من النّار
اگـرچـه مستحـق نـارم
روزم شده چون شام تارم
مولا علی را دوست دارم
بـر حـرمت حیـدر کرّار الغوث خلّصنا من النّار
یا سیـدی تـا زنـده هستم
از عفو تـو شرمنـده هستم
شرمنده زین پرونده هستم
خواندم تو را با این دل زار الغوث خلّصنا من النّارنخ
از جرم بسیارم چه گویم؟!
حتـی نیاوردی بـه رویم
پیوستـه دادی آبــرویم
در بین خلق ای حیّ دادار الغـوث خلّصنا من النّار
یـارب یـارب یـا الهـی
بر جرم سنگینم گواهی
من بیپناهم تـو پناهی
من معصیتکارم تو ستّار الغوث خلّصنا من النّار