غذای مرد میلیارد بالای شهر با گدا یکی شد!!!
18 شهریور 1394 توسط قديري اناري
گرسنه بودم پولم کم بود،کنارنانوایی نانی گرفتم ومچاله کردم وگاز زدم،مردخوش تیپ وخوش پوشی باماشین کنارم ایستاد.راننده اش رافرستاد نان بگیرد،شیشه ی ماشین راپایین زد وبه من خیره شد ،بااشاره گفتم مشکلیه؟پایین آمد وگفت گرسنه ای؟ گفتم مگه نمیبینی؟گفت خوش بحالت که اینقدراین نان خالی را با اشتها میخوری.همینطوربهش زل زدم.کنارم نشست وگفت:به اندازه ی چندنسل بعدازخودم پولدارم.ثروتم ازپارو بالا میرود.چندسالیست معده درد شدید گرفتم،همه دکترهای متخصص اینورآب وآنور آب را رفتم درمانی نداشت وهمه ی آن منعم کردند ازخوردن غذا وفقط وفقط نان خشک رابرایم تجویز کردند،که اگرمدتها غذا نخورم نمیتوانم با این اشتیاق که تو برنان گاز میگیری بخورم،بغضی کرد ورفت،نگاهی به اسمان کردم وگفتم بنازم حکمتت را خدا،که غذای یک میلیاردر بالای شهربامن گدا یکی شد.