و التین
29 آذر 1393 توسط قديري اناري
ظريفي به در خانه ي خواجه اي بخيل آمد و چشم بر درز در گذاشت و ديد خواجه
طبقي انجير در پيش دارد و به رغبت تمام مي خورد . ظريف حلقه را بر در زد. خواجه
طبق انجير را زير دستار پنهان کرد و ظريف آن را ديد. خواجه برخاست و در را باز
کرد. خواجه گفت : که هستي و چه هنري داري؟ ظريف گفت : قاري و حافظ قرآنم و قرآن را به ده روايت مي خوانم ، البته آوازي نيز دارم. خواجه گفت : برايم مقداري قرآن بخوان. ظريف شروع به خواندن اين آيات کرد :
( … والزيتون *و طور سينين * وهذا البلد الامين ) : قسم به انجير و زيتون، و قسم به کوه سينا ، و قسم به اين شهر امن و امان.
خواجه گفت : ( و التين … ) : قسم به انجير.
پس انجير کجاست؟ ظريف گفت : زير دستار.