گفتگو با خدا
24 آذر 1393 توسط قديري اناري
به خدا گفتم: خسته ام!
گفت: “لا تنقطوا من رحمت الله، از رحمتم نا امید نشوید”
گفتم: کسی ازدلم خبر ندارد،
گفت: “ان الله بین المرء وقلبه، خدا حائل است میان انسان و قلبش”
گفتم: کسی را ندارم،
گفت: “نحن اقرب الیه من حبل الورید، ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم”
گفتم: انگار قدری مرا فراموش کرده ای!
گفت: “فاذکرونی اذکرکم، مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم…!!!